بالاخره امروز به هر ترتیبی که بود توانستم بروم و لانتوری را ببینم. زیاد دنبال معنای لانتوری نگشتم اما چیزی که بدردبخور بود در مورد لانتوری این است: لانتوری یکی از فحشهای رایج در زندان است. این اصطلاح به افراد تازه کار، کارنابلد و ناکارآمدی گفته میشود که بسیار پرمدعاهستند. لانتوری در اصل “لامپتوری” بوده که با گذر زمان و ادغام زبانی به لانتوری تبدیل شده است.
فیلم ضرب آهنگ آرامی دارد اما گذر زمان را به سختی متوجه میشوید چون مسائل مطرح شده و تصویرسازیها اذهان را درگیر میکرد. موضوع اصلی فیلم حول اسیدپاشی و بخشش میچرخید. اینکه رابین هود فیلم (نوید محمدزاده) و تیمی که تشکیل داده برای بهبود کیفیت زندگی خود و افراد آسیب دیده دست به دزدی و اخاذی میزدند باعث جذابیت فیلم نبود بلکه ایجاد فضای رئال و تصویرسازی در دنیای واقعی باعث بالا بودن کیفیت فیلم می شد. صحبت از بچه مایه دارهایی که پسر فلان و فلان هستند و این پولها را هم از کجا آوردهاند در نوع خود قابل توجه و جذاب بود.
شاید در خیلی از فیلمها آدمهایی که دست به دزدی به نفع مستمندان می زدند، سوپر استار فیلم و قهرمان میشوند اما در لانتوری اینگونه نیست. شما با یک سری مسائل واقعی و رئال روبه رو هستید که هرچه جلوتر میروید بر ناراحتی تان افزوده می شود. تا میانههای راه حتی تا اواخر فیلم پاشا اگرچه عنوانهای بدی همچون خفتگیر، دزد و لغاتی از این دست را یدک میکشید اما شخصیت دوست داشتنی بود (حداقل برای من). این دوست داشتنی بودن هم به خاطر رفتار رابینهود مآبانه و دل کوچکاش بود. اما با خطای او و پی بردن به شخصیت بیمارگونهاش یکهو شخصیت خوب او در ذهن به هم میریزد و تبدیل به انسان بد فیلم میشود. با این همه اما آدم دل برایش میسوزاند.
آخر فیلم که مریم از قصاص پاشا می گذرد ناخودآگاه یاد آمنه افتادم، خانمی که از قصاص خواستگار اسیدپاش خود گذشت اما بعدا از این بخشش خود ابراز پشیمانی کرد.
در فیلم سکانسهای زیادی از افراد مختلف با جایگاه های اجتماعی متفاوت پخش شد که نظرات آنها در مورد قصاص، بخشش، اسیدپاشی و مسایلی از این دست پرسیده میشد. اما به نظر من آنجایی از لانتوری آدم را به فکر فرو میبرد که از خود مریم طلب بخشش میکردند.
در فیلم، شما با مریمی روبه رو میشوید که به دنبال طلب بخشش برای نوجوانانی است که مرتکب قتل شده و به اعدام محکوم شدهاند. او تمام ناراحتی ها و بدرفتاری های اولیای دم را به جان می خرد تا بتواند رضایت بگیرد اما هیچگاه موفق نمیشود.
زمانی که پاشا به دلیل عشق و جنون بر صورت مریم اسید میپاشد، مریم خودش دیگر در جایگاه قربانی قرار گرفته و میتواند حس صاحبان حق را دریابد. زمانی که برای پاشا حکم قصاص بریده شد، از مریم خواسته میشود تا رضایت بدهد اما مریم به هیچ وجه راضی نشد و تا پای اجرای حکم رفت اما … دست آخر او را بخشید.
لانتوری فیلم خوب و خوش ساختی است، از آنهایی است که درگیرش میشوی. تلنگر پشت تلنگر. یک جای فیلم می گوید: “بچهها شوخی شوخی به قورباغهها سنگ میزدند، اما قورباغهها جدی جدی میمردند.”